بعضی شبها و بعضی روزها هست...بعضی لحظات و بعضی دقایق... که انگار
اتفاقی...حرفی...کلامی..خاص تو...پیش می آید...گفته میشود..به زبان رانده می شود... و
تو از عظمت آن لحظه... از اینکه لحظه ای در جهان خاص توست غرق لذت می شوی... انگار
همه کائنات برای لحظه ای چشم به تو و دست و کلام و نگاه تو دوخته اند... تا ببینند تو با
این لحظه ناب چه می کنی... و امان..امان از آن لحظه که با نگاهی غلط... کلامی نادرست...
بهم بریزی همه این صحنه هنرمندانه را...
باید آرام باشی و صبور...این را این روزها بارها و بارها
زمزمه می کنم...آرام باش..خودت باش..با همه کاستیها
و نقصها و بدی هایت... با همه دوست داشتنی بودن و
ظرافت و حتی زمختی هایت ... با همه توانایی ها و
استعدادهایت...با همه خودخواه بودن و گنده دماغ بودن
ات... خودت باش .... با همه تحمل ناپذیر بودن ات...با همه
ندانستن ها و شوق یاد گرفتن هایت... با همه سردی و
سخت بودن ات...فقط کافی است صبور باشی و آرام... و
یادت باشد...آنچه از آن توست...باز خواهد گشت... اندکی
تحمل بایدت...
عجول بودن صفتی است در من که بارها و بارها چوبش را
نوش جان کرده ام...عوارض اش را دیده ام... و خامی
لحظه شتاب را حس کرده ام با تمامی وجود و هر بار باز
بسان دخترکان بی تجربه شتاب زده عمل کرده ام... باید
صبور تر بود... آرامتر... با حوصله تر... با اندیشه تر...
متفکرانه تر... عمیق تر...
اولین بوسه تاریخ بر گونه چه کسی، لبهای چه کسی،
دستان و پیشانی چه کسی فرود آمد و این رسم جاودانه
بوسیدن کی پایه گذاری شد که تو تمام محبت ات را با
بوسه ای آرام پیشکش میکنی؟؟ بوسه هایی در خلوت و
تنهایی که گونه و دست و لبهای کسی می شود جایگاه
عظیم بوسیدن... بوسیدن را دوست دارم... بوسه هایی نه
از سر تعارف و رسم و رسومات... چه سری است در این
بوسه های لطیف عاشقانه؟؟!! بوسه ای که از روی مهر بر
دستان مادرت می زنی... نه حتی برای تشکر...که تنها برای
ابراز محبت ات..بوسه ای که بر گونه پدر بر جای میگذاری
وقتی خسته به خانه بر میگردد.. و بوسه هایی که حامل
پیام بزرگ دوست داشتن تو هستند...آنگاه که معشوقت را
تنگ در آغوش میگیری و برای گفتن "دوستت دارم" ها تنها
قناعت میکنی به بوسه ای و حرم نفسهایتان که نفس می
برد ...چه آنزمان که دستانش را در دست میگیری تا بگویی
دوستش داری اما بوسه ای نثار دستانش میکنی و بس...
عاشقانه
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگیها کرده پاک
ای تپشهای تن سوزان من
آتشی در سایهی مژگان من
ای ز گندمزارهاسر شارتر
ای ززرین شاخهها پر بار تر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمتت تردیدها
با توام دیگر زدردی بیم نیست
هست اگر،جز درد خوشبختیم نیست
این دل تنگ من و این بار نور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟
آه ای با جان من آمیخته
چون ستاره،با دو بال زرنشان
آمده ار دور دست آسمان
بستر رگهام را سیلاب تو
در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قمهایم به راه
این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسهات
خیره چشمانم به راه بوسهات
ای تشنجهای لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
ای نگاهت لای لائی سحر بار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزههای اضطراب
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
~~~^^/O/^^~~~
~~~~^| ^~~~~
~~^^ / / ^^~~
?
age gofti darm chi kar mikonam
daram to daryaye eshghet shena mikonam
ضد حال یعنی وقتی با دوست دختر دومت میری بیرون دوست دختر اولت را با دوست پسر دومش ببینی
به ترکه میگن زن ذلیل چرا تو شستن ظرفها به زنت کمک میکنی؟میگه:احمق اونم تو شستن لباسها کمکم میکنه.
تحقیقات نشان داده 30 در صد جنایت منجر به قتل از دوست داشتن و عشق زیادیه(تو که منو نمیکشی) ؟
آلبوم جدید شجریان :
۱-صاحب دلان باید برقصند
۲-ساقی تو دیگه کی هستی
۳-هههی نگار کجا کجا؟
۴-غم مخور فدای سرت
۵-سه تارم و با خودت ببر
.*""*.*""*.
*. Θ/ .*
*. Ψ .*
"*. II .*"
"*"
تو قلبم اسیر شدی بی خودی داد نزن
اینجا کسی صداتو نمی شنوه چون تو فقط
توشی
چه راحت...یه روز از روزهای خدا...
داری زندگی خودت را می کنی...ساده و آرام
جرمه تو اینه که شاید دوست داشتی راحت و آرام
زندگی کنی...
شاید جرمه تو اینه که راحت دلت گیر افتاد...
شاید جرمه تو سادگی و پاکیه...نمی دونم
شایدم ساده و پاک نیستی...
شاید جرمه تو اینه که دوست داری مثل کف دست
صاف باشی...
شاید جرمه تو اینه که گاهی زیادی سکوت می کنی...
نمی دونم جرمه ما چی بود که اینطوری شد...
شاید جرمه ما این بود...که زود فهمیدیم راه باید چکونه
رفت...
جرمه ما این بود که فهمیدیم رفتنه راه تنهایی محاله...
جرمه ما این بود که فکر کردیم خیلی ها سرگرمن.
شاید سرگرمی را بازی ساده بیش ندیدیم !..
اما همون سرگرم ها راحتر از تو...شاید دارن زندگی
می کنن...
جرمه من این بود که گاهی دلم راحت تراز خیلی ها
می شکست...
جرمه من اینکه دلم تحملش کم شده...دلش
بی معرفتی زیاد دیده...
جرمه من این بود که گاهی با سکوت از کناره بعضی
چیزها گذشتم...
ای که دور از من و یاد منی....با خبر باش که دنیای منی
شادیت شادی من...غصه ات غصه ی من
قلب من خانه تو...خانه ات قبله ی من
جاودانهها
فلورانس نایتینگل،برای اولین بار در جنگ کریمه
با عدهای از زنان به منطقه
جنگی در خاک ترکیه عثمانی قدم گذاشت و به
پرستاری از سربازان مجروح
همت گمارد و خان سربازان بیشماری را نجات داد.
در آن زمان از هر دو سرباز یک نفر جان
میباخت،اما با تلاش و محبت بی دریغ
این بانوی بزرگ و همراهانش،تعداد مرگ و میر
به یکی از پنجاه سرباز رسید.به
او لقب بانوی چراغ به دست دادند و او در تاریخ
جاودانه ماند.